آی آهای اونکه دلت تنگ و گرفته اس مث من
حرفی از بغض فروخورده ی بی صدا نزن !
این همه آتیش بیار شدن واسه معرکه داری !!!
تو بنا داری تا کی سر به سر خودت بذاری ؟
ابر بی حوصلگی یه قطره هم جون نداره ...
نداره ... دل و دماغی واسه بارون نداره ...
روزتُ به پای شب نریز ... شب ُ حروم نکن !
زندگی همش شروعه ؛ خودت ُ تموم نکن !
سفره ی دلت رو وا کن ؛ غمی از قلم نیفته ...
چاله ی غربتُ پُر کن که به چاه غم نیفته ...
مردم ِ یکسره از خود شده راضی رو ... ولش کن !
به تماشا اومدی ؛ محکمه بازی رو ولش کن !
چه کسی میاد برات گلاب و مسقطی بیاره ؟
دستت ُ توو دستِ بی توقع خدا بذاره
دل بده به بندگی ! دودل نشی دلِ مردد
که فقط خدا می دونه کی خوبه کی یه کمی بد ...
حافظ ایمانی
نظرات شما عزیزان: